خط خطی‌های یک زن

هر آنچه از ذهن" یک زن "می‌گذرد

خط خطی‌های یک زن

هر آنچه از ذهن" یک زن "می‌گذرد

آغوش تو...

 

 

مدتها بود که آرزوی یک آغوش بی دغدغه داشتم،

و اکنون از ته قلبم قدر این آغوشی رو که نه تنها بی دغدغه است، بلکه محکمترین هم هست رو می دونم.

 

باشد که همیشه بی دغدغه بماند.

دل من!

 

 

من هنوز بعد از گذشت ٧ سال به اولین عشقم فکر می کنم.

من بعد از گذشت ٢ سال از تموم شدن رابطه ام با آخرین عشق زندگیم هنوز دوستش دارم.

و  توی این دوسال آدمای زیادی اومدن و رفتن تو زندگیم که برام اهمیت داشتن.

احساس می کنم دلم شده به وسعت دریا که این همهآدم با هم می تونن توش جا بشن

دل‌تنگی ِ الکی!

 

 

می گم: دلم برات تنگ شده 

 

می‌گه: راستش من دلم برات تنگ نشده! "ناراحت نشیا" این ناراحت نشی رو هم از خودت یاد گرفتم 

 

غش غش می‌خندم و می‌گم: باشه 

 

 

ولی بهش نمی گم که  منم دلم براش تنگ نشده بود اینو گفتم که یه چیزی گفته باشم

وی خاطره‌ات پونز...

 

 

هرچقدر هم جلوی بقیه و حتی خودت تظاهر کنم که رفتنت به ت*خ*م*م نیست،  

 

 

ولی...  

 

 

 

 

 

تو با رفتنت همه خاطرات مشترکمون رو با خودت بردی، همه‌ی این هفت سالِ مشترک رو!

چطور می تونم دل‌تنگت نباشم؟! 

 

خیلی جالبن آدما!

 

 

طرف با دوست پسر سابق دوست صمیمیش ریخته روهم٬ 

 

 

آخرش هم شده با معرفت و با مرام و کلی از این صفات هندونه زیر بغل چپون! 

 

چرا؟ 

 

چون دوست پسر سابق دوستش رو کلی تحویل می گیره!!!! 

 

 

 ما هم که همیشه بی مرام و بی معرفتِ ا*ن بودیم و هستیم!

 

 

چرا؟ 

 

چون ریدیم به هرکی که پاشده رفته با دوستِ دوست دخترِ سابقش ریخته رو هم! 

 

 

اینجور آدمایی هستیم ما و بقیه!

از تو چی مونده٬ جز یه مشت خاطره...

 

 

 

دیگه حتی خاطره هاتم خیلی کمرنگ و دور شدن!!!  

 

 

 

 

 

فکر کنم این یعنی "پیشرفت"

درگیر گذشته...

 

 

این روزها طبق معمول خیلی زیاد فکر می کنم به آن روزها 

به روزهای خیلی قدیم. 

به کسانی که آن روزها بودند و اکنون نیز هستند  

ولی نه در زندگی من! 

 

هر یک با جفت خود در پی گذران روزهای زندگیشان. 

و فکر بیکار من همچنان می اندیشد به آن روزها و کسانی که وجود داشتند در آن روزها! 

 

خسته ام از این فکر بیکار

شاید روزی...

 

 

دل‌تنگم٬ 

دل‌تنگ یک دوست٬ 

یک فرشته٬ 

یک عزیز فراموش نشدنی. 

 

که من! ناخواسته ولی آگاهانه باعث رنجیده شدن دل کوچکش شدم. 

 

دوستی که برایم از هر کس عزیزتر بود. 

 و من اورا رنجاندم! 

 

دل‌تنگم؛ 

دل‌تنگ روزهای باهم بودنمان٬ 

دل‌تنگ تمام سیگارهایی که باهم کشیدیم٬ 

دل‌تنگ تمام روزهایی که از دل‌تنگیهیمان با هم گفتیم و در آغوش یکدیگر اشک ریختیم٬ 

دل‌تنگ تمام روزهایی که ساعتها در کافه نشستیم و قهوه تلخ نوشیدیم و فقط سکوت کردیم٬ 

دل‌تنگ چشمان سیاهی‌ام که دنیایی حرف داشت٬ 

و دل‌تنگ موهای طلایی-شامپاینی ای که بنرمی ابریشم بود. 

 

دل‌تنگم... 

 

دل‌تنگم و روزی نیست که با امید سفت در آغوش کشیدن و تا آخرین لحظه در کنارش بودن چشم باز نکنم و شب‌هنگام دیده برهم ننهم. 

 

و من! برای جبران تک‌تک جفاهایی که ناخواسته بر او روا داشته‌ام حاضر و قادر به پذیرفتن هر مجازاتی هستم به امید آنکه شاید بخشیده شوم.

شروع ...

 

 

خط خطی می کنم واسه دل خودم! 

کاملا ناشناس و بدور از همه خود سانسوری ها خط خطی های دلمو می نویسم اینجا ...