دلتنگم٬
دلتنگ یک دوست٬
یک فرشته٬
یک عزیز فراموش نشدنی.
که من! ناخواسته ولی آگاهانه باعث رنجیده شدن دل کوچکش شدم.
دوستی که برایم از هر کس عزیزتر بود.
و من اورا رنجاندم!
دلتنگم؛
دلتنگ روزهای باهم بودنمان٬
دلتنگ تمام سیگارهایی که باهم کشیدیم٬
دلتنگ تمام روزهایی که از دلتنگیهیمان با هم گفتیم و در آغوش یکدیگر اشک ریختیم٬
دلتنگ تمام روزهایی که ساعتها در کافه نشستیم و قهوه تلخ نوشیدیم و فقط سکوت کردیم٬
دلتنگ چشمان سیاهیام که دنیایی حرف داشت٬
و دلتنگ موهای طلایی-شامپاینی ای که بنرمی ابریشم بود.
دلتنگم...
دلتنگم و روزی نیست که با امید سفت در آغوش کشیدن و تا آخرین لحظه در کنارش بودن چشم باز نکنم و شبهنگام دیده برهم ننهم.
و من! برای جبران تکتک جفاهایی که ناخواسته بر او روا داشتهام حاضر و قادر به پذیرفتن هر مجازاتی هستم به امید آنکه شاید بخشیده شوم.